|
یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 15:15 :: نويسنده : سمانه
آرمین، دوست پسرم 19 سالشه، البته پسرای دیگه ای هم هستن،دوستای خانوادگی، اما اونا زیاد مورد توجه خانواده ام نیستن پس به راحتی رابطمو باهاشون قطع کردم. اما آرمین،ما از10 سالگی با همیم،آخه آرمین پسر دوست صمیمی بابامه.بچه که بودیم هم بازی بودیم و بزرگ که شدیم هم کلاسی و هم مهمونی شدیم.باهم کلاس موسیقی می ریم و تو مهمونی ها باهمیم.اما نزدیکه 4 ماهه همش می پیچونمش چون دیگه نمی تونم باهاش باشم،یعنی دیگه دلم نمی خواد دوست پسر داشته باشم اگه خانواده هامون بفهمن 4 ماهه بهش کم محلی می کنم، فکر می کنن دعوامون شده و سعی می کنن آشتی مون بدن اما اونا نمی دونن ایندفعه با دفعه های قبل فرق داره.خدایا چی کار کنم نظرات شما عزیزان: داداش امیر
![]() ساعت14:28---4 مهر 1391
راستش خیلی دلم می خواست کمکت کنم اما غیر از دعا کاری ازدستم برنمیاد... میگم خیلی منطقی باهاش صحبت کن... یا اصلا یه طور خیلی ناملموسی اونم بیارش تو راه خودت... ارتباط منطقی دختروپسر که مشکلی نداره... اگه خیلی دوستت داشته باشه حرفات روش اثر میذاره... فقط یه دفعه حرفاتو نکن... بیشتر ازش سوال کن تا به فکر فرو بره... میدونی مشکل بیشتر جوونای ما اینه که فکر نمیکنن... اگه فکر کنند می تونن منطق دین رو بفهمند... موفق باشی آبجی عزیزم
پاسخ:کار خیلی سختیه،آخه اونم مثل پدر مادرم فکر می کنه.می ترسم چیزی بگم.ولی باشه،یه کم امتحان می کنم. مریلا
![]() ساعت19:50---2 مهر 1391
چرا انقدر میترسی؟ این که کاری نداره چند تا حرکت جدید جلوش رو کن یه جوری که فکر کنه تو شناخت تو اشتباه میکرده !!! ساده است اگه از ته دل بخوای امتحان کن
پاسخ:اینجوری که آرمین می فهمه عوض شدم و به خانواده اش میگه اونا هم به پدر مادر من می گن اونوقت همه چیز خراب میشه،وضعم بدتر میشه. ![]()
![]() |